ساعت بمان نرو
درباره وبلاگ

سلام دوس جونا اینجا کلا هرچی خودم خوشم اومده میذارم امیدوارم شمام خوشتون بیاد
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ماه بانو و آدرس mahbanoo.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 3
بازدید هفته : 10
بازدید ماه : 8
بازدید کل : 11221
تعداد مطالب : 38
تعداد نظرات : 5
تعداد آنلاین : 1


ماه بانو
سه شنبه 31 خرداد 1390برچسب:, :: 13:44 ::  نويسنده : مهتاب       

 ساعت بمان نرو
دیگر زمان زیادی نمانده است
باید کمی ستاره ببینم در آسمان
باید نهال خنده بکارم به روی لب
تا انتهای خط 
راهی نمانده است
تیک تاک عمر من
اه ای دقیقه های عجول و فراری ام
رخصت نمی دهید؟ 
باید برای خنده بیابم بهانه ای
ای لحظه های عزیزم شما چرا
فرصت نمی دهید؟
بر من چه کارهای زیادی مانده است
زین خیل آرزوی فراوان دور دست
ناگه چه دیر شد 
زین فرصت که نمی آید به دست 
آخر کجا شدند 
ایوان و چای حوض 
وان کودکی که پر از خاطرات سبز 
از دست رفته اند
ساعت تو را به جان عقربه هایت بمان نرو
باید کمی بنفشه بکارم کنار حوض
آیینه خنده های من از یاد برده است
باید دوباره بیابم نشان عشق
گویی که سال هاست
من با کسی ، که نه
گویی با خودم 
من قهر بوده ام
دیگر دلم ز روی آتش گرمی نمی پرد
قلک شکستنی ، مرا به ثروت بی حد نمی برد
اینک من و دقایقی که پر از شاید و اگر
در انتظار چه؟
خود نیز مانده ام 
بی پرده با تو بگویم عزیز دل
یک شب چه کودکانه به خوابی سپید و پاک 
ناگه چنین بزرگ، من از خواب جسته ام
در این زمان آدم بزرگ ها 
من سخت گشته ام
گویی کسی ، شبانه کودکی ام را ربوده است
از آن همه امید و خنده و احساس پاک و ناب
از لذت نشستن در حوض لحظه ها
چیزی نمانده است

باید شروع کنم 
حتی اگر به آخر خط هم رسیده ام
یک نقطه می نهم
اینک منم
برپا و استوار در آغاز خط نو
خوش خط تر از گذشته
آری منم ، که دفتر عمرم نوشته ام
بد خط، سیاه ، خط خورده 
کسی را گناه نیست
اه ای خدای من
از دفتر حیاتی چند برگ عمر من
چند صفحه مانده است؟
دیگر گلایه بس
باید دو کاسه آب بریزم به پشت سر
باید دوباره عاشقانه نفس را فرو برم
باید که بی بهانه بخوانم ترانه ای
تا هست دفتری
تا مانده برگ نو
باید تمام ورق های رفته را
خط خورده یا سیاه
دیگر ز یاد برد
دیگر مداد رنگی سیاهی نمی خرم
یک جعبه آبرنگ
وانگه مداد رنگی و نقاشی حیات 
اینک منم خطاط لحظه ها
نقاش عمر خود
ساعت نماند و رفت
در این دو روز عمر
پیروز آن کسی 
که در دفتر حیات
تکلیف هرچه بود
این مشق زندگی
زیبا نوشت و رفت



نظرات شما عزیزان:

delbar21
ساعت0:48---15 تير 1390
slmbye

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: